مسافر کوچولوی من آماده باش
سلام عزیز مامان خوبی گلم ؟
امروز برای اولین بار دلمو به دریا زدم و برات وبلاگ درست کردم
راستش نمی دونم باهات چجوری حرف بزنم !!!
مامانت الان یه دختر 28 ساله هست که یک ساله ازدواج کرده . عاشق بابایی هست و خیلی دلش
می خواد یه عزیز دیگه به این جمع عاشقانه اضافه بشه .
بابایی هم خیلی دوست داره بابا بشه . خیلی هم مهربون و خانواده دوستهوقتی اومدی تو این دنیا خودت می فهمی
قشنگم اونجا چه خبره ؟ الان وسط یه عالمه فرشته نشستی و خوش می گذرونی . نه ؟
می دونی اینجا که اومدی درسهای زیادی برای یادگرفتن هست . هر روز با روز قبل متفاوته ولی هدف اینه که رشد کنی . شاید اذیت بشی . زمین بخوری . خیلی وقتها احساس کنی که دیگه هیچی برات مفهوم نداره
و خیلی وقتها هم بابت هر نفسی که می کشی می گی خدایا شکرت که من رو برای زمینی شدن انتخاب کردی . ولی همیشه و همیشه بدون که یکی عاشقته و همیشه بهترین چیزا رو برات می خواد و هیچوقت دیر نمی کنه
اونم خدای مهربونمون هست .
چی دارم میگم وقتی بزرگ شدی حرفهای مامانی رو درک می کنی نمی دونم وقتی داری این چیزا رو می خونی چند سالته هر چی که هست بدون قلب مامانی و بابایی همیشه برای خوشبختی و موفقیت تو می تپه